کد مطلب:106480 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

خطبه 095-وصف خدا و رسول











[صفحه 839]

بخش اول از خطبه های دیگر آن حضرت (ع) است كه در توصیف خداوند متعال و اوصاف پیامبر (ص) ایراد فرموده است. سپاس خداوندی را سزاست كه اول است، پس هیچ چیز قبل از او نیست (منشا ایجاد همه چیز اوست او خالق و همه چیز مخلوق اوست) او پایان همه چیز است پس هیچ چیز پس از او نخواهد بود (رجوع همه چیز در آخرت بسوی اوست). خداوند آشكاری است كه هیچ چیز بدان وضوح نبوده و در جلا به مرتبه او نمی رسد. او باطن است، پس چیزی در نزدیكی با حقایق همچون او نیست (او در لطافت وجود باطن بحساب آمده و از ادراكات بدور است، پس هیچ چیز به پوشیدگی و خفای او نیست. امام (ع) خداوند سبحانه تعالی را به چهار اعتبار: اولیت- آخریت- ظاهریت و باطنیت ثنا گفته است و هر یك از صفات یاد شده را در بیان نهایت كمال تاكید آورده است. كمال اولیت را به نبودن هیچ چیز قبل از خداوند و كمال آخریت را به نبودن هیچ چیز بعد از حق تعالی دانسته است. كمال ظاهریت خداوند را به نبود مافوقی برایش، و كمال باطنیت وی را به نداشتن همتایی در نزدیكی به اشیا بیان نموده است. منظور از ظاهر بودن خداوند بلندی مقام و رتبه است و لذا فرموده است كه هیج چیز مافوق او نیست و مقصود از باطن

بودن حق تعالی آگاهی داشتن بر امور باطنی و مخفی است و بدین لحاظ به امور نهفته، نزدیك می باشد، و نزدیك نبودن هیچ چیز به اندازه او نسبت به اشیا تاكیدی بر باطن بودن خداوند است. یعنی به اندازه ای كه حق تعالی به اشیا نزدیك است هیچ چیز آن تقرب و نزدیكی را ندارد. با توجه بدو معنایی كه برای ظاهر و باطن كردیم میان بلندی و نزدیكی تقابل بر قرار گردید. احتمال دیگر در معنای این دو كلمه این است كه ظاهر را به معنای آشكار و واضح بگیریم در این صورت عبارت امام (ع) كه فرمود: فلا شی ء فوقه این خواهد بود كه هیچ چیز با وجود خداوند مقابله و برابری نمی كند، تا مانع شناخت خلق نسبت به خالق گردد و باطن به معنای پوشیده باشد. فلا شی ء دونه هیچ چیز به اندازه ذات حق تعالی در استتار و پوشیدگی نیست. معنای چهار ویژگی فوق را برای خداوند بارها و بارها بیش از این توضیح داده ایم.

[صفحه 840]

بخش دوم خطبه: كه قسمتی از آن در توصیف، رسول خدا (ص) می باشد. مماهد: جمع ممهد: آرامگاهها، میم اول زاید است علامت اسم مكان تثنیت الیه: چشمها به سوی او بازگشت ضغاین: كینه ها نوائر: جمع نائره: دشمنی و خصومت اقران: برادران نزدیك به هم، افراد صمیمی قرارگاه رسول خدا (ص) (حسب و نسبت و یا محل تولدش مكه) بهترین قرارگاه و جایگاه تولد و رشدش (یا پایگاه حكومتش مدینه) شریفترین جاهاست، دركانهای كرامت و بزرگواری و آرامگاههای سلامت و رستگاری پرورش یافت دل نیكوكاران به سوی او متمایل و چشمان اهل بصیرت بدو خیره شد. خداوند به وسیله آن بزرگوار كینه ها را دفن كرد و شعله های دشمنی را خاموش كرد. الفت و برادری را در میان افراد مومن بر قرار كرد، و اجتماع كفار را به وسیله او پراكنده كرد و از میان برد، ستمگران با عزت و شرف را خوار ذلیل و مومنان خوار را بدو شرف كرامت و عزت بخشید. كلامش بیان كننده حقایق، و سكوتش حكمت و دقایق را ترجمان بود. امام (ع) با كلمه مستقر اشاره به مكه كرده است، بهترین مكان بودن مكه بدین لحاظ است كه ام القراء و مطلوب خلق خدا و جایگاه كعبه است. احتمال دیگر در بهتر بودن مكه این است كه آن جایگاه جود

و عنایت خداوند می باشد. و بدیهی است كه بهترین مكان باشد. لفظ منبت و معدن را از حسب و نسب پیامبر استعاره آورده است، جهت استعاره بودن این كلمات را بارها توضیح داده ایم. و مماهد السلامه جایگاه سلامتی و امنیت می باشد. این عبارت كنایه از مكه و مدینه و اطراف این دو شهر است كه جایگاه عبادت خدا و خلوتگاه راز و نیاز با اوست كه به همین لحاظ محل سلامتی و امن از عذاب الهی است. چون سرزمین مكه محل عبادت و پرستش خداوند قرار داده شده است، از خواسته های شهوانی و منافع مادی خالی است. احتمال دیگر در معنای مماهد السلامه دگرگونی در روش و سنتهاست كه زمینه تكامل و رشد اخلاق پسندیده و ارزشمند در آن مهیاست و بدین سبب از خشم و غضب خداوند در امان می باشد. در كلام امام (ع): و قد صرفت نحو افئده الابرار، كه فعل بصورت مجهول آمده است، توجه به این حقیقت است كه لطف و عنایت خداوند دل نیكان را بسوی پیامبر متمایل كرده و دلها را به محبت و روشنی انوار هدایت منور گردانیده است. نظر به اینكه واژه ازمه را كه به معنی مهار شتر است از جهت تشبیه كردن نگاه چشمها به افسار استعاره به كار برده، این استعاره را با بیان تیینت ترشیحیه كرده است و این عبارت را كنا

یه از توجه و التفات اهل بصیرت به پیامبر اسلام (ص) به دلیل دریافت رحمت الهی از پیشگاه حق آورده است. سپس لفظ دفن را از كینه های نهفته كفار نسبت به پیامبر رحمت استعاره گرفته. با وجودی كه در آغاز بعثت آشكارا دشمنی و خصومت داشتند. عبارت اطغاء به معنی از بین رفتن دشمنی و كینه توزی است كه پیش از بعثت در میان عرب رواج داشت و با آمدن پیامبر (ص) از میان رفت. چنان كه خداوند متعال در زمینه اظهار نعمتهایش می فرماید: و اذكروا نعمه الله علیكم اذ كنتم اعداء فالف بین قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا. منظور از دوستانی كه با آمدن پیامبر متفرق گردیدند، كفاری هستند كه در شرك اتحاد و الفت داشتند. قوله علیه السلام: اعز به الذله: یعنی خداوند با بعثت پیامبر (ص) اسلام و اهل آن كه ذلیل و خوار بودند عزیز و مشركین طرفداران شرك را كه عزیز بودند ذلیل ساخت. در كلام امام (ع) میان كلمات تفریق و تالیف، عزت و ذلت و...حكم مقابله و مطابقه برقرار است. (در مقابل تالیف تفریق، و در مقابل عزت ذلت و در برابر اعزاز اذلال را به كار برده است) قوله علیه السلام: و كلامه بیان یعنی مشكلاتی كه از احكام و دستورالعملهای كتاب الهی به نظر می رسید تغییر و تبیین كرد چن

ان كه خداوند متعال می فرماید: لیبین للناس ما نزل الیهم تا آنچه را برای مردم فرو فرستاده ایم بیان نموده و توضیح دهد. قوله علیه السلام: و صمته لسان امام (ع) لفظ لسان را برای سكوت پیامبر استعاره به كار برده است وجه تشبیه این است كه سكوت پیامبر (ص) از دو جهت به معنای بیان و توضیح است. 1- پیامبر از بیان آنچه شایسته گفتن نبود خودداری می كرد. از سكوت رسول خدا (ص) مردم در می یافتند كه نباید پیرامون موضوعی كه پیغمبر سكوت كرده است حرفی زد. 2- صحابه پیامبر طبق عادتهای گذشته خود اگر كاری را انجام می دادند و پیامبر در زمینه كار آنها سكوت اختیار می كرد و آنها را از ارتكاب نهی نمی فرمود، می فهمیدند كه انجام چنان كاری جایز است. پس سكوت رسول خدا (ص) برای آنها در حكم بیان عمل مجاز بود. در حقیقت سكوت پیامبر (ص) به زبانی كه روشنگر احكام الهی باشد شباهت داشت. (سكوتی كه از هر فریادی رساتر و گویاتر بود)


صفحه 839، 840.